متن پیشنهادی املاء از درس اول تا پایان کتاب

خاطره

می خواهم خاطره ی عید نوروز سال گذشته را برایتان بگویم.

در هوای دلپذیر بهاری همه دور سفره نشسته بودیم. پدرم گفت : ما ایرانیان نوروز را جشن می گیریم . چون آغاز فصل زیبایی و سر سبزی باغ ها و کشتزارهاست .

مادر ماهی قرمز را در ظرف آب به من و خواهرم نشان داد و گفت : بچه های عزیز خدا کسی را که به حیوانات مهربانی و محبت بکند ، دوست دارد .

خواهرم ادامه داد : " من دعا می کنم همه ی جهان پر از صلح و دوستی باشد و مردم در هر کشوری که هستند ، از میهن خود و آزادی آن در برابر دشمنان دفاع کنند.

من سؤال کردم : " اگر در سال نو بخواهم هنرمند بشوم چه کارهایی باید انجام بدهم ؟ "

مادرم جواب داد : " فرزندم هنرمند باید با دقّت به همه چیز نگاه کند .

مثلاً : صبر و حوصله داشته باشد تا در کارهایش موفّق شود . مانند فردوسی شاعر بزرگ ایران که زحمت فراوان کشید تا شاهنامه رانوشت. "

لحظه ی تحویل سال نزدیک شد . احساس خوبی داشتم و بسیار خوشحال بودم.