گفتگو با یکی از یاران شهید رجایی
بعد از مدتی ، همراه با شهید رجایی که به توصیه آیت الله طالقانی در دبیرستان کمال تدریس می کردند ، به طور مشترک ،مدیریت مدرسه را بعهده داشتیم.
در حوالی میدان فردوسی تهران به مدرسه ای غیر دولتی میرویم تا با یکی از دوستان و یاران شهید رجایی دیدار کنیم.
آقای صاحب الزمانی فوق لیسانس تاریخ و جعرافیا ، دارای بیش از 50 سال سابقه کار و تدریس در آموزش و پرورش و همکاری با بزرگانی همچون شهیدان رجایی ، باهنر و بهشتی است.
از آقای صاحب زمانی خواستیم از دوران قبل از انقلاب برایمان بگوید و خاطراتی که با شهید رجایی دارد.
ایشان اینگونه پاسخ دادند:
در سال سوم دوره لیسانس ، دکتر سحابی که استاد درس زمین شناسی ما بودند ، به من پیشنهاد تدریس در دبیرستان کمال را که سال اول تاسیس خود را می گذراند ، دادند و با موافقت بنده ، از فردای آن روز به عنوان دبیر تاریخ و جغرافیا ، مشغول به کار شدم. پس از دو سال تدریس در دبیرستان کمال ، انجام کارهای دیگری نیز در آنجا به بنده محول شد و دکتر سحابی ، من را به عنوان نماینده خود به وزیر آموزش و پرورش وقت ، معرفی کردند. بعد از مدتی ، همراه با شهید رجایی که به توصیه آیت الله طالقانی در دبیرستان کمال تدریس می کردند ، به طور مشترک ،مدیریت مدرسه را بعهده داشتیم.
به توصیه دوستان به استخدام دولت درآمدیم و من پس از استخدام به ساوه و شهید رجایی به قزوین اعزام شدیم. به همین دلیل مجبور به اداره مدرسه در روزهای جداگانه شدیم به طوری که 3 روز در هفته بنده و 3 روز نیز ایشان مدرسه را مدیریت می کردند. این روند تا زمان دستگیری شهید رجایی توسط ساواک ادامه داشت. پس از مدتی ساواک مدرسه کمال را تعطیل کرد و من هم در مدرسه ی جهان آرای ( که توسط شهید دانش تاسیس شده بود ) مشغول به کار شدم.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ، ابتدا مسئولیت بازگشایی مدارس شرق تهران را عهده دار شدم و پس از بازگشایی مدارس ، به سمت مدیریت آموزش و پرورش ناحیه 9 ( منطقه 8 و4 فعلی ) درآمدم. در آن سال ها ، به دلیل مزاحمت هایی ( همچون اعتصاب،تحسن و....) که گروه هایی همچون مجاهدین ایجاد می کردند ، سال های بسیار سختی را گذراندیم . سختی کار به حدی بود که یکی از همکاران ، از آیت الله گلپایگانی پرسیده بودند که آیا اگر حین خدمت کشته شویم ، در زمره ی شهیدان قرار خواهیم گرفت یا خیر؟
در آن سال ها به لطف خداوند ، توانستیم 50 مدرسه در شرق تهران بسازیم و افتتاح کنیم.
نکته پراهمیت آن سال ها، حضور صادقانه افراد بود. به نحوی که هیچکس به فکر منافع شخصی خود نبود.
یک روز شهید رجایی برای افتتاح 2 مدرسه ، آقای سلیمی جهرمی را که مدیر آموزش و پرورش تهران بودند را به جای خود فرستادند. من خیلی تعجب کردم ، چون ایشان به بنده قول حضور داده بودند. فردای آن روز متوجه شدم که به علت حمله نیروهای صدام به فرودگاه مهرآباد ، هیات دولت ، جلسه ویژه تشکیل داده بود و دلیل عدم حضور ایشان ، تجاوز نیروهای بعثی عراق بود.
به قول حضرت امام (ره) جنگ برای ما ، برکاتی به همراه داشت. یکی از این برکات ، شرکت دانش آموزان مدارس در کارهای اجتماعی و همین طور تذهیب نفس ، همراه با تحصیل علم بود. زمانی که خبر شهادت یکی از دانش آموزان را به مدرسه می آوردند ، روز بعد تعداد بیشتری از دانش آموزان ، داوطلب می شدند که به جبهه ها بروند و این کار را با عشق انجام می دادند.
به یاد دارم که در آن سال ها ، عده ای از دانش آموزان هنرستان کارآموز از بنده درخواست کردند که طی جلساتی که در منازلشان برگزار می شد ، برایشان تاریخ اسلام را نقل کنم. تلاش آنان برای خودسازی بود که در مرحله بعد ، بتوانند در دیگران تاثیر بگذارند. گفتنی است که درنهایت ، تمامی افراد آن گروه به شهادت رسیدند.بعد از مدتی ، به وزارت فرهنگ رفتم و مدیریت خانه های فرهنگ در خارج از کشور را عهده دار شدم. درنهایت بنابر درخواست وزیر آموزش و پرورش ، به آن وزارتخانه بازگشتم اما دیگر به کارهای انجام امور ستادی در وزارت خانه مشغول نشدم بلکه به دبیرستان کمال بازگشتم و کار تدریس را ادامه دادم .
آقای صاحب الزمانی هم اینک موسس و مدیر یک دبیرستان غیر دولتی است که شعار آن
تعلیم علم همراه با تحکیم ایمان است.
ادامه دارد......