در خواست ˝امیرعباس˝ از حاجی بابایی: شما که تو هیات دولت هستید، مراقب ˝آقا˝ باشید
نفر اول مداحی در مقطع ابتدایی که تازه در کلاس اول دبستان تحصیل را آغاز کرده با زبان کودکی خود از وزیر آموزش و پرورش خواست که مراقب ˝آقا˝ (مقام معظم رهبری) باشد.
اختتامیه ششمین آیین تجلیل از نوگلان حسینی و مداحان دانش آموز شهر تهران برگزار شد. در این مراسم که برای ششمین بار در تهران برگزار می شد آنقدر شور و هیجان وجود داشت که قصه "امیرعباس" فقط گوشه ای از حاشیه های آن بود.
امیر حسین مدرس که مجری این برنامه بود، وقتی نام "امیرعباس" را صدا زد اینچنین گفت: «دعوت می کنم از جناب آقای امیرعباس ناهیدی داوودآبادی تا به روی سن تشریف بیاورند.»
وقتی "امیرعباس" از گوشه سن بالا رفت از فاصله دور به سختی معلوم بود؛ او حدود 6 سال سن دارد و جثه ای کوچک.
اما آنقدر با اعتماد به نفس جلوی نزدیک به یک هزار نفر جمعیت و وزیر آموزش و پرورش و شخصیت های مهم کشور قرار گرفت که همین اعتماد به نفس جای آفرین داشت.
امیرعباس با شعر آغاز و کرد و چندین مرثیه هم برای حاضران سرایید و در هنگام اجرای برنامه وقتی دوربین های تلویزیونی چهره حاضران را به نمایش کشید، اشک در چشمان همگان حلقه زده بود.
وزیر آموزش و پرورش، حاج علی آهی (پیرغلام مداحی کشور)، داوود روستایی قائم مقام معاون وزیر در سازمان دانش آموزی، سیدعلی یزدیخواه مدیر کل آموزش و پرورش شهر تهران و بسیاری از شخصیت های تعلیم و تربیت و شهرداری تهران همگان محو مرثیه سرایی "امیرعباس" بودند و اشک از چشمانشان جاری بود.
در پایان مراسم "امیرعباس" به سمت وزیر آموزش و پرورش آمد. او نفر اول مداحی در مقطع ابتدایی بود که در کلاس اول دبستان تحصیل می کند.
حاجی بابایی به محض دیدن "امیرعباس" گفت: خیلی خوب خوندی. اصلا من با شما رفیق 100 درصد شدم. واقعا انقدر قشنگ خوندی که من نمیدونم چی بگم. من همش منتظرم بیای کلاس اول که در این هنگام "امیرعباس" گفت: من الان کلاس اول هستم.
حاجی بابایی ادامه داد: الان دیگه شدی دانش آموز مدرسه ما. آفرین.
"امیرعباس" به وزیر، گفت: من یک خواهشی از شما دارم.
وزیر در جواب گفت: بفرما؛
"امیرعباس" با اون جثه کوچیک بعد از مقداری (اوووم) گفتن، گفت: شما که توی هیات دولت هستید، مواظب آقا باشید.(منظور امیرعباس مقام معظم رهبری بود.)
حاجی بابایی که درخواست "امیرعباس" شور و حالی به او داده بود پرسید، من؟
"امیرعباس" بار دیگر گفت، بله.
وزیر در جواب "امیرعباس"، گفت: ما مخلص آقا هستیم. من و تو دوتایی باهم مخلص آقا هستیم. خوبه؟ سرتکان دادن و حجب و حیای "امیرعباس" تایید حرفهای حاجی بابایی بود.
وزیر که صورت خود را به "امیرعباس" نزدیکتر کرده بود، ادامه داد: یک آقا که بیشتر هم نداریم، داریم؟
"امیرعباس" گفت: نه.
حاجی بابایی به "امیرعباس" گفت: آقا همان یکی است و سپس بوسه ای بر پیشانی امیرعباس نهاد و گفت، عزیزی، ماشالله.
نوبت درخواست وزیر از "امیرعباس" شد
وزیر رو به "امیرعباس" گفت: شما یادت باشه که یک دعایی هم برای من بکنی. الان نه، وقتی رفتی خونه اونوقت دست خودت، امروز.
"امیرعباس" با سرتکان دادن و صدای آرام گفت: باشه چشم. با اجازه شما.
وزیر گفت: یاعلی.
حاجی بابایی که به احترام این نوگل روی پاهایش نشسته بود، رو به خبرنگاران اطرافش کرد و گفت: انقدر ما از این ثروت ها داریم.