در حال بارگذاری ...

مرغش یک پا دارد


 

 

زمانی که شخصی با لجبازی و سماجت روی حرف خود ایستاده و نظرش را تغییر نمی دهد می گویند:«مرغش یک پا دارد.»؛ گاهی هم ممکن است شخص به حقیقت ماجرا آگاه باشد اما تنها از روی لجبازی و کم نیاوردن پیش دیگران، گوش شنوایی برای پند و نصیحت اطرافیان نداشته باشد در این صورت این شخص به زودی باید منتظر ضرر و نتیجه ی کار اشتباه خود باشد.

 

 

 

 

 

 

 

داستان ضرب المثل:

روزی حاکم شهری که ملا نصرالدین در آن زندگی می کرد عوض شد، دوستان ملا نزد او آمدند و گفتند که بهتر است برای خوش آمد گویی به حاکم هدیه ای آماده کرده و برایش ببری.

 

 

دوستان ملا نصر الدین گفتند که هدیه را ما آماده می کنیم در عوض اگر روزی کمکی از تو خواستیم باید واسطه ی میان ما و حاکم شوی تا او مشکلات مان را بر طرف کند، ملا هم که احتمال می داد یک روزی کاری داشته باشد که نیازمند حاکم شود موافقت کرد و به دوستانش گفت که دو تا مرغ آماده کنند یکی به عنوان مزد زحمت خودش و دیگری برای هدیه به حاکم.

 

 

دوستان، برای این منظور دو عدد مرغ چاق و بزرگ را پیدا کردند و پس از پختن شان به خانه ی ملا آمدند ملا نصر الدین هم یک مرغ را به زنش داد و مرغ بریان دیگر را در ظرفی گذاشت تا نزد حاکم ببرد.

 

 

ملا به راه افتاد اما در مسیر رفتن بوی مرغ اشتهای او را حسابی بر انگیخت و او دیگر نتوانست مقاومت کند، در ظرف را باز کرد و یکی از ران های مرغ را خورد و سپس در ظرف را سر جایش بر گرداند.

 

 

چند دقیقه ای گذشت، ملا با خود فکر کرد حالا که قسمتی از مرغ را خورده چه طور آن را پیش حاکم ببرد اما بعد به این نتیجه رسید که اشکالی ندارد و هر طور شده بهانه ای برای مرغ یک پا پیدا می کند.

 

 

پس از طی مسافتی ملا به خانه ی حاکم رسید و اجازه ی ورود خواست و سپس وارد خانه شد، او ابتدا ورود حاکم به شهرشان را تبریک گفته و سپس ظرف مرغ را تقدیم حاکم کرد بعد با لحنی مهربانانه گفت:"جناب حاکم همسرم برای شما مرغ خوشمزه ای تدارک دیده، لطفا میل بفرمایید".

 

 

حاکم از محبت ملا و همسرش تشکر کرد و ظرف را گرفت سپس در آن را باز کرد تا کمی از مرغ بخورد که دید مرغ درون ظرف یک پا دارد، رو به ملا کرد و با خنده گفت: "ملا این مرغ که یک پا دارد… حتما همسر شما یک لنگ مرغ را خورده که از خوش مزه بودن غذا مطمئن شود".

 

 

ملا نصر الدین کمی فکر کرد و گفت:"جناب حاکم، همسر من آشپز خوبی ست و نیازی به چشیدن غذا ندارد موضوع این است که تمام مرغ های خوب شهر ما یک پا دارند".

 

حاکم از حاضر جوابی و زرنگی ملا خوشش آمد و دانست که هر چه بگوید نمی تواند از پس زبان ملا نصر الدین بر آید پس او را دعوت کرد تا ناهار را با هم میل کنند.

 

 

 

معادل انگلیسی:

 

Stubborn like a mule

سرسخت و لجباز مثل قاطر!

 

 

 




مطالب مرتبط

نظرات کاربران