لنگه کفش هم در بیابان غنیمت است
زمانی که انسان در شرایط بسیار سختی قرار گرفته و قدر کم ترین دارایی خود را نیز می داند، در این شرایط حتی بی ارزش ترین چیز ها نیز به درد خورده و به کار انسان می آید و می گویند:«لنگه کفش هم در بیابان غنیمت است.»
داستان ضرب المثل:
تاجری لوازم زیادی از خرید و فروش در مناطق مختلف جمع و بار شتر کرده بود و به قصد تجارت سفر می کرد.
روزی راهزنان به او حمله کرده و تمام دارایی و حتی لباس هایش را دزدیدند، بعد هم کتک مفصلی به او زدند و در بیابان رهایش کردند.
تاجر بیچاره هم هر چه التماس کرد و فریاد زد فایده ای نداشت، بعد از رفتن راهزنان به راه افتاد تا بلکه خود را به روستایی برساند.
اما هنوز چند قدمی بر نداشته بود که خار و خاشاک بیابان در پایش فرو رفته و آزارش دادند، تاجر سعی کرد با همان پاهای زخمی به مسیرش ادامه دهد.
بعد از طی مسافت کوتاهی، یک باره چشمش به یک جفت کفش افتاد، جلوتر رفت و کفش ها را بر داشت ولی دید که کفش ها کهنه و پاره شده اند، با عصبانیت آن ها را دور انداخت و دوباره پا برهنه به راهش ادامه داد.
کمی جلو تر رفت اما خیلی زود پشیمان شد و بر گشت و هر دو لنگه کفش را پوشید سپس با خود گفت: "در چنین بیابانی یک لنگه کفش هم غنیمت است !"
معادل انگلیسی
Something is better than nothing!