در حال بارگذاری ...

اگر تو کلاغی، من بچه کلاغم


 

 

 

وقتی کسی بخواهد به دیگری بگوید که درست است که تو زرنگ و با هوشی، ولی من از تو باهوش تر و زرنگ ترم، از این ضرب المثل استفاده می کند و می گوید: «اگر تو کلاغی، من هم بچه کلاغم»

 

 

 

 

داستان ضرب المثل:

روزی روزگاری بر روی درختی وسط یک شهر بزرگ کلاغی زندگی می‌کرد که تازه تخم گذاشته بود و از آنها مراقبت می‌کرد. تا اینکه جوجه‌هایش سر از تخم درآوردند و کلاغ صاحب سه جوجه کلاغ کوچک شد. کلاغ مادر که خیلی خوشحال بود، به شدت از جوجه‌هایش مراقبت می‌کرد. برای آنها غذا تهیه می‌کرد و با بال‌هایش سایبان برای جوجه‌هایشان می‌ساخت.

 

 

یک روز که کلاغ برای پیدا کردن غذا از لانه بیرون رفته بود، گربه به لانه‌ی او حمله کرد و دو تا از جوجه‌هایش را خورد. جوجه‌ی سومی که خیلی زرنگ و باهوش بود از دست گربه فرار کرد و توانست خود را در لابه لای برگ‌های درختان پنهان کند و زنده بماند. هنگامی که کلاغ مادر به لانه بازگشت و جوجه‌هایش را پیدا نکرد شروع به گریه و زاری کرد که ناگهان جوجه کلاغ کوچک خودش را نشان داد و گفت: مادر من توانستم از دست گربه فرار کنم.

 

 

کلاغ مادر تا جوجه‌اش را دید خوشحال شد و خدا را شکر گفت که حداقل یکی از جوجه‌هایش زنده مانده. بعد از این اتفاق کلاغ مادر از جوجه‌اش دور نمی‌شد و به شدت از او مراقبت می‌کرد.تا اینکه وقت آموختن پرواز به کلاغ شد. مادرش با حوصله و مهربانی فراوان تمام فوت و فن پرواز را به او آموخت. کم کم جوجه کلاغ می‌توانست خود به تنهایی پرواز کند. و مادرش از اینکه جوجه کلاغ با سرعت توانسته راه و رسم پرواز را بیاموزد بسیار خوشحال بود.

 

 

یک شب کلاغ مادر به جوجه‌اش گفت: "تو دیگر بزرگ شده‌ای و می‌توانی از خودت مراقبت کنی. فقط خیلی مراقب آدم‌ها باش، چون بچه‌ی آدم‌ها همیشه در پی آزار و اذیت جوجه‌ها و پرنده‌ها هستند. تو باید خیلی مواظب خودت باشی." بچه کلاغ که با دقت به حرف‌های مادرش گوش می‌کرد فکر کرد و گفت:"خیالت راحت مادر اگر دیدم که آدم‌ها خم شده‌اند تا از روی زمین سنگ بردارند، فرار می‌کنم «اگر تو کلاغی من بچه‌ی کلاغم.»

 

 

 




مطالب مرتبط

مرغش یک پا دارد

مرغش یک پا دارد

    زمانی که شخصی با لجبازی و سماجت روی حرف خود ایستاده و نظرش را تغییر نمی دهد می ...

|

نظرات کاربران