در حال بارگذاری ...
    
  • درخت گــلابی

    داستان درخت گلابی

    روزی روزگاری در جنگل دوری درخت گلابی مهربانی بود کـه روزهای خود را با پرنــدگان و حیوانات کوچک به خوشــی سپری می کرد.پرندگان جنگل بیــن برگهای مهـــــربان درخت لانه ســاخته  بودند و درخت از ســـــرمای تابستان و گرمای زمستان محافظتـشان می کرد.حیوانات کوچـک هــم زیر درخت لانه ساخته بودنـد .

     هر بهار کــه درخت گلابی شکوفه می داد تمام حیوانات با شوق  وذوق به انتظــار تابستان می ماندند کــه درخت با مـــیوه های آبدار از آنهـــا پذیرایـــی کند درخت هم بـــا تمــام مهربانی و بخشــش  میوه و سایه خـــود رادریغ نمی کرد.

    به طوری که قصه درخت گلابی مهربان همه جا پخش شده بود  و هر حیوان رهگذر یا پرنده مهاجری که  از آنــجا عـــبورمی کرد شبی را در کنار درخت صبــح می کـــرد و از شـــادی آنجالذت می برد.

    سالها به این منوال گذشت تا اینکه یکسال در بــهــار ازشکوفه های خوشرنگ سفیدخبری نبود. همه حیــوانات و پرندگــــان نگران شدند.

    درخت آنـــقدر ترسیده بود که حتی برگـــــهای پربارش هم کم شده بود اما کاری جز انتظارکشیدن از عهده اش بر نمی آمـد  کم کم تابستان گرم فرا می رسید  اما خــبری از شکوفه  ها نــشــد پرنـــدگــــــان کم کم لانه هایشان را تــرک می کردند و می رفتــنـد.

    حیوانـــات هم رفته رفــته به دنبال غذا رفتنــد و درخــت تنها شـــــدیک روز پاییزی یک پرنده مهاجراز آنطرفها می گذشت از درخت گلابی سوال کرد شنیده ام درخت بخشنده ای در این جنگل زندگـــیمی کند که دوست تمام پرنده ها و حیوانات است  و تـــمام پرنده های مهاجر را با مهربانی پذیرا می شود.

     درخت آهی از ته دل کشید و گفت نشانی را درست آمده ای  آن درخت من هستم امسال نه میــوهای دارم که بتــوانم به دوســــــتانم هدیه کنم نه برگی کــه سر پناه پرنده ای باشم  پرنده با تعجـب گفت درخت مهــــــربان توکه مقصر نــــبـودی این اتفاق هر چند سال یکبار برای هر درختی پیش می آید.چــطور حیوانات به خوداجازه دادنـــــد که تو را  ترک کنند و فکری کرد و از آنجا دور شد.

    کمــی بعد پرنده بـــا زگشت و اینــبا ر تمام حیــــــوانات و پـرندگان همراهش بودنـد حیوانـــات خجــالت زده به ســــمت درخت آمـــدندو از درخــت معضرت خواهی کردند آنها گـــفتند ما در حق تو بدی کردیم تو بامهربانیــت ما را دور هم جمـــع می کردی امـــا مـــــا بانامهربانی تو را ترک کردیم .

    درخت مهربان لبخندی زد و گفت مهم این است که شما به اشـــــتباهخود پی بردید من همه شما را دوست دارم و می توانیم باز هم مـــثل همیشه در کنار هم باشیم .حیوانات و پرندگان در کنار درخت مــاندندو درخت گلابی هم مثــل گذشته پرشد ازمیــــوه هــــــای شیــرین و خوشمزه حیوانات فهمیدند که دوستی یعنی در شادی ها و سختی ها در کنار هم بودن دوستان واقعیدر روزهای سخت معلوم می شوند

     




    مطالب مرتبط

    مرغش یک پا دارد

    مرغش یک پا دارد

        زمانی که شخصی با لجبازی و سماجت روی حرف خود ایستاده و نظرش را تغییر نمی دهد می ...

    |

    کشک چی؟ پشم چی؟

    کشک چی؟ پشم چی؟

        هر کس بخواهد زیر قولی که داده بزند یا وجود چیزی را کاملا انکار کند، می گوید: «

    |

    نظرات کاربران