قسم روباه را بارو کنیم یا دم خروسو ؟
یکی بود ، یکی نبود ، خروسی بود بال و پرش رنگ طلا ، انگاری پیرهنی از طلا، به تن کرده بود ، تاج قرمز سرش مثل تاج شاهان خودنمائی می کرد . خروس ما اینقدر قشنگ بود که اونو خروس زری پیرهن پری صدا می کردند .
خروس زری از بس مغرور و خوش باور بود همیشه بلا سرش می اومد برای همین آقا سگه همیشه مواظبش بود تا برایش اتفاقی نیافته .
روزی از روزا آقا سگه اومد پیش خروس زری پیرهن پری ، بهش گفت : خروس زری جون .
خروسه گفت : جون خروس زری
سگ گفت : پیرهن پری جون
خروس : جون پیرهن پری
سگ : می خوام برم به کوه دشت ، برو تو لونه ، نکنه بازم گول بخوری ، درو رو کسی وا نکنی
خروس گفت : خیالت جمع باشه ، من مواظب خودم هستم .
آقا سگه رفت ، بی خبر از اینکه روباه منتظر دور شدن اون بود .
همینکه آقا سگه حسابی دور شد ، روباه ناقلا جلوی لونه خروس زری اومد تا نقشه اش رو عملی کنه ، جلوی پنجره ایستاد و شروع کرد به آواز خوندن :
ای خروس سحری چشم نخود سینه زری
شنیدم بال و پرت ریخته نذاشتن ببینم
نکنه تاج سرت ریخته نذاشتن ببینم
خروس زری که به خوشگلی خودش افتخار میکرد خیلی بهش بر خورد ، داد زد : ” نه بال و پرم ریخته ، نه تاج سرم ریخته . “
روباه گفت اگه راست میگی ، بیا پنجره رو بازکن تا ببینمت .
خروس مغرور پنجره رو باز کرد و جلوی پنجره نشست و گفت : بیا این بال و پرم ، اینم تاج سرم .
و همینکه خروس سرش رو خم کرد که تاجش و نشون بده ، روباه بدجنس پرید و گردن خروس را گرفت .
خروس زری داد زد : آی کمک ، کمک ، آقا سگه به دادم برس .
آقا سگه با گوشهای تیزش صدای خروس زری را شنید و به طرف صدا دوید .
دوید و دوید تا به روباه رسید . از روباه پرسید : ” آی روباه ناقلا خروس زری را ندیدی ؟ “
روباهه که دهان آقا خروسه رو بسته بود و اونو توی کوله پشتی انداخته بود ، شروع کرد به قسم خوردن که والا ندیدم ، من از همه چیز بی خبرم ، و پشت سر هم قسم می خورد .
یکدفعه چشم آقا سگه به کوله پشتی افتاد و گفت :” قسم روباه و باور کنم یا دم خروس را ؟“
آقا روباهه تازه متوجه شد که دم خروس از کوله پشتی اش بیرون آمده ، پس کوله پشتی اش رو انداخت و تا می توانست دوید تا از دست سگ نجات پیدا کند .
و خروس زری پیرهن پری هم همراه آقا سگه به خونشان برگشتند .
آره بچه ها جون وقتی کسی دروغی بگه ، ولی نشانهائی وجود داشته باشه که حرف او را نقض کنه از این ضرب المثل استفاده می شود .