مدارس جمعهها هم باید باز باشند
دکتر حسن بنیانیان در پاسخ به این سوال که نظر وی درباره تعطیلی
پنجشنبه مدارس چیست؟
گفت: ما کلاً باید فضای مدارسمان منعطف شود؛ یعنی مدرسه اگر یک مرکز تربیتی است، حتی
جمعهها هم باید در آن به روی دانشآموزها و خانوادههایشان باز باشد. در واقع نه
تنها پنجشنبهها نباید تعطیل باشد، بلکه جمعه هم اگر دانشآموزی علاقهمند بود با
دوستانش قرار بگذارد و به مدرسه بیاید، چون مدرسه سالمترین محیطی است که برای دور
هم جمع شدن آنها میتوان متصور بود، مشروط به اینکه مدرسه امکانات ورزشی و تفریحی
و تربیتی مناسب را داشته باشد. ما چون از اول تعریف غلطی از مدرسه در ذهنمان شکل
گرفته و برایمان مدرسه به عنوان یک مرکز آموزشی رسمی همراه با تنبیه جا افتاده
است.
به همین دلیل، وقتی بگوییم مدرسه باید یک محیط بازی باشد و خانوادهها
عصرها بیایند در کنار فرزندانشان بنشینند، عجیب به نظر میرسد، اما اگر عقلانی
بیندیشیم، به جای اینکه ما پارکهای بسیار بزرگ و بیهویتی در شهرهایمان داشته
باشیم، این پارکها میتوانند اطراف مدرسههای بچههایمان باشد و به جای اینکه
ورزشگاههای بزرگ رسمی داشته باشیم که ساعات خاصی از آنها استفاده میشود،
میتوانیم محیطهای ورزشی فراوانی در مدارس فرزندانمان بسازیم.
ضمن اینکه
این مدرسهها نباید سطحبندیهای متفاوتی داشته باشند و دانشآموز ۱ ساعت طول بکشد
تا به مدرسهی مطلوبش برسد. همهی مدارس باید این امکانات را داشته باشند تا
دانشآموز با ۱۰ تا ۱۵ دقیقه پیادهروی به مدرسه برود. اگر چنین اتفاقاتی بیفتد،
روابط افراد با مدرسه تغییر خواهد کرد و مدرسه تبدیل به یک محل دوستداشتنی برای
دانشآموز و خانوادهاش میشود و هیچ وقت جدایی احساس نمیشود که مدرسه دیوارهای
بلندی دارد و اطرافش هم نرده کشیدهاند و در حیاط مدرسه هم جز محلی برای صف بستن
فضایی وجود ندارد. اینها تعاریف غلطی است که از گذشته در ذهن ما شکل گرفته و عادی
هم شده است.
شهردارهایمان هم کمکی به مدارس نمیکنند، چون مدرسه را در
انحصار وزارت آموزش و پرورش میبینند. آنها به موازات مدرسه، امکانات وسیعی را در
فرهنگسراها، خانههای فرهنگ محله و... جمع میکنند و بعد هم میگویند این امکانات
برای جوانان محله است، در حالی که جوانهای محله همان دانشآموزان هستند. در واقع
ما منابعمان را در فضاهای مختلف تقسیم کردهایم. یک جا فضا داریم مربی نداریم، یک
جا مربی داریم و فضای کافی برای تحصیل بچهها وجود ندارد.
بنابراین طرح تحول
آموزش و پرورش به طور واقعی باید به این مسئلهها هم توجه کند و مرز مدرسه نباید به
لحاظ فکری و حتی فیزیکی این قدر قطور باشد که وقتی مدرسه تعطیل میشود، همهی
دانشآموزان خوشحال شوند. بخشی از فرار بچهها از علم و محیط علمی و مربی خودشان
مربوط به همین تعاریفی است که ما از فضا برای خودمان درست کردهایم. امروزه در
همهی شهرها پارکهای بزرگی درست شده است که در طول روز فقط آفتاب میخورد و بعضاً
در آنها مواد مخدر جابهجا میشود و چون ظهرها خلوت است، یک سری جوانهای
مسئلهدار در آنها جمع میشوند.
در کنار این پارکهای بزرگی که همهی آنها
متعلق به مردم ماست مدارسی وجود دارند که از نظر امکانات تفریحی و سرگرمی یا
امکانات تربیت بدنی هیچ چیزی ندارند و اساساً نشاطی در آنها نیست و محیطهای
بسیار رسمی و خشکی دارند. البته مدارسی استثنایی داریم که امکانات محدودی در آنها
هست، ولی اغلب مدارس امکانات مناسبی برای دورهی نوجوانی و جوانی ندارند. اینها
مشکلاتی است که از گذشته به ارث رسیده است و چون ما بین وزارتخانههای مختلف و
شهرداریها تقسیم کار میکنیم، همکاری و همدلی بین بخشهای مختلف وجود ندارد و هر
کسی میخواهد خودش را موفق نشان بدهد. به همین دلیل، مجموع چیزی که در مدارس جمع
میشود باعث میشود آنها باکیفیت نباشند.
بنابراین من در پاسخ به سؤال شما،
که آیا مصلحت است پنجشنبهها را تعطیل کنیم، باید بگویم با این شرایطی که ما برای
مدارس درست کردهایم، به نظر میرسد منافع تعطیلی پنجشنبهها بیشتر از مضراتش
باشد، چون بچهها برای رفتن به مدرسه کیلومترها از خانههایشان دور میشوند و بخشی
از انرژیشان صرف رفتوآمد میشود. طبیعتاً در چنین شرایطی میگویند مدرسهها را
پنجشنبهها تعطیل کنید، در حالی که اگر بر حسب تعریفی که در همهی دنیا وجود دارد،
افراد با ۱۰ دقیقه یا یک ربع پیادهروی به مدرسهشان میرسیدند، آن وقت، جمعه هم
درِ مدرسه باز میشد، ولی بچهها در روزهای جمعه درس نمیخواندند و آنجا میرفتند و
بازی میکردند.
اگر همین امکاناتی که شهرداریها در حال حاضر برای تفریح
مردم تأمین میکنند به داخل مدرسهها میرفت، بهرهبرداری از آنها چندمنظوره
میشد؛ یعنی روزهای جمعه همهی افراد خانواده به همراه بچهها در حیاط مدرسه از
امکانات ورزشی استفاده میکردند و در طول هفته همان امکانات ورزشی در اختیار
دانشآموزان قرار میگرفت.
همچنین میشد سالنهایی در مدارس وجود داشته باشد
که در طول روز در اختیار دانشآموزان است و شبها افراد در آن سالنها مراسم ازدواج
و جشنهایشان را برگزار کنند. چرا باید سالنهای عروسی بسیار مجللی وجود داشته باشد
که فقط شبها از آنها استفاده شود و روزها درشان قفل باشد و در همان کشور، بسیاری
از مدارس وقتی میخواهند سخنرانی کنند، بچهها را در راهروها روی زمین بنشانند؟
اینها مشکلات مدیریتی هستند و احتیاج به برنامههای بلندمدت دارند، اما میتوان در
طرحهای تحول آموزش و پرورش به سمت حل این نوع مسائل هم رفت.