در حال بارگذاری ...
    
  • برعکس نهند نام زنگی کافور

    هرگاه از کسی یا چیزی به غلط و عکس قضیه تعریف یا تشبیه کنند و خلاف آنچه گویند در ممدوح یا مورد نظر جمع باشد، از ضرب المثل بالا استفاده می کنند. عامه مردم به شکل دیگر و با امثله دیگر بیان مقصود می کنند، مثلاً: «به کچل میگویند زلفعلی» و «به کور میگویند عینعلی». علی کل حال مقصود این است که تعریف و تشبیه در غیر ماوضع له به کار رفته باشد.

     

    اما ریشه این ضرب المثل:

    افضل الشعرا محمدافضل سرخوش، از بدیهه سرایان قرن دوازدهم هجری است. سرخوش به پیروی از شعرای سلف مدتها در طلب مال و ثروت فعالیت کرد. اکثر بزرگان و زمامداران وقت را مدح گفت؛ ولی از آنجا که بخت مساعد نداشت از هیچ کس صله شایان و پاداش نیکو در خور مدایحی که سروده است دریافت نکرد.

     

    سرخوش برای شعرای خوش اقبالی که فقط با سرودن یک بیت شعر، مال و خواسته فراوان اندوخته اند، حسرتها خورد و بر بخت نامساعد خویش که همه جا با یأس و حرمان مواجه گردید ناله ها کرد. فی المثل نسف آقا معروف به وجیه الدین شانی تکلو، شاعر معاصر شاه عباس کبیر که اختصاراً شانی نامیده میشود به پاداش این یک بیت شعر:

    اگر دشمن کشد ساغر و گر دوست                              بطاق ابروی مردانه اوست

     

    ازقصیده ای که در مدح و منقبت و یکی از غزوات حضرت علی بن ابی طالب (ع) سروده است به دستور شاه عباس در همان مجلس شانی را در ترازویی به زر کشیدند و زرها را به صله آن شعر بدو بخشیدند. سرخوش وقتی که آن خوش اقبالیها را با بخت نامساعد خویش مقایسه کرد به این نتیجه رسید که به مکتب هجا گویان بپیوندد و غالب ثروتمندان و صاحب دولتان زمان را هجو کند، چنان که خود گوید:

    جز به هجا کلک سزاوار نیست                        مار که زهرش نبود مار نیست

     

    سرخوش در آن ایامی که هنوز به بخت و اقبال خویش امیدوار بود روی مثنوی مدیحه ای در مدح همت خان حاکم وقت سرود که این بیت مبالغه آمیز از آن مثنوی است:

    سر انگشتش ز جود یک اشارت                          دهد سرمایه دریا بغارت

     

    همت خان را از آن مدیحه ظاهراً خوش آمد و گفت: «یک دست لباس فاخر و یک رأس اسب راهوار در نظر گرفته شد که چون متاع قلیل است، شرم دارد فی المجلس اهدا کند و البته فردا به خانه شما خواهد فرستاد».

     

    سرخوش بیچاره به امید آن صله چند روز از منزل خارج نشد و چشم به در خانه دوخته بود که چه وقت اسب و خلعت میرسد!

     

    سرانجام معلوم شد که همت خان را نیز همتی نیست و وعده به غلط داده است. آنچنان ناراحت شد که این رباعی هجاییه را سرود و برایش فرستاد:

    ای پـنـچـه تـو ز دامـن دولـت دور                               بـر دولـت بـی فـیـض دمـاغت مـغـرور

    بی همتی و نام تو همت خانست                             « بر عکس نهند نام زنگی کافور »

     

    قدر مسلم این است که قدمت این ضرب المثل منظوم بیشتر و پیشتر از دویست سال است، چه میر خواند در سده نهم هجری چنین گفته: «در این اثنا خادمی از نزد جاریه متوکل که او را به واسطه کمال حسن و جمال که داشت، قبیحه می گفتند؛ چنانچه: برعکس نهند نام زنگی کافور، جامه به تکلیف و چادر شبی زیبا آورده متوکل جامه را پوشیده، چادر شب در زیر آن کشید....» ولی چون واقعه سرخوش و همت خان بیشتر موجب اشتهار عبارت مزبور شد لذا از آن یاد گردیده است.




    مطالب مرتبط

    نظرات کاربران