سگ نازی آباد
افرادی که ناسپاسی کنند و نسبت به کسانی که حق و دینی از آنها بر عهده داشته باشند، حق نمک و زحمت را به جای نیاورند، سهل است بلکه در مقام ایذا و اضرار مخدومان و ذوی الحقوق برآیند چنین افرادی را به سگ نازی آباد تشبیه و تمثیل کرده می گویند: «فلانی سگ نازی آباد است. نه غریبه می شناسد نه آشنا.»
اکنون ببینیم نازی آباد کجاست و چگونه سگانی داشته که علی رغم وفای سگ دم از بی وفایی میزدند و ناسپاسی می کردند تا آنجا که به صورت ضرب المثل درآمده است.
نازی آباد قریه ای سرسبز در جنوب تهران بود که یکی از سوگلی های ناصرالدین شاه قاجار در عمارت کلاه فرنگی آنجا سکونت داشته است. در زمان سلطنت رضا شاه پهلوی در آنجا سلاخ خانه (کشتارگاه) ساختند؛ و گاو و گوسفند و گاهی شتر مورد احتیاج سکنه پایتخت را در آنجا ذبح کرده، لاشه ها را به وسیله اسب و قاطر و عرابه بین قصابیهای شهر تهران توزیع می کرده اند.
معمولاً جایی که کشتارگاه وجود داشته باشد، سگهای ولگرد در اطراف و جوانبش جمع می شوند و از زوائد گاو و گوسفند ذبح شده که بدور ریخته می شود تغذیه می کنند. پیداست سگها در حین ربودن و خوردن آن زوائد به جان یکدیگر می افتند و چه جنجال و قشقرقی که به راه می اندازند.
بطوری که میدانیم سگ فطرتاً وفادار است و از دویست نوع مختلف از نژاد این حیوان که تاکنون شناخته شده، از سگ گله گرفته تا سگ شکاری و سگ پلیسی و سگ خانوادگی که به منظور حفاظت و گاهی تجمل در خانه نگاهداری می شود جز وفاداری و حق شناسی دیده نشده است به قسمی که به یک تکه گوشت یا استخوان صلح میکند و تا جان در بدن دارد نسبت به صاحب و مخدومش وفادار می ماند.
از وفاداری و فداکاری سگ در تاریخ جهان داستانها آمده که خواندن و شنیدن آن وقایع جداً خالی از لطف و عبرت و آموزندگی نیست.
سگ با شامه تیز و قوی خود به همان اندازه که نسبت به افراد بیگانه و مشکوک خوی درندگی و تعرض دارد برای صاحبش تا پای جان فداکاری می کند. به طور کلی سگ در کارهای مختلف خدمات ذی قیمتی انجام میدهد که شرح و وصفش از حوصله این مقال خارج است.
اما سگ نازی آباد: در کشتارگاه نازی آباد صدها نفر به اسامی چوبدار و سلاخ و قصاب و ... وجود دارد که هر دسته به کاری مشغول هستند. چوبدارها گاو و گوسفند می فروشند، سلاخها ذبح می کنند و برخی لاشه ها را پوست میکنند. عده ای لاشه ها را شقه می کنند و به سردخانه می فرستند تا به قصابیها و سوپرمارکتها حمل شود و بالاخره دسته ای هم زوائد گاوها و گوسفندان ذبح شده را بدور می ریزند تا محیط کشتارگاه عفونت نگیرد.
اگر چه سگ نازی آباد از آنچه که به دور ریخته می شد تغذیه میکرد و علی القاعده نسبت به ساکنان کشتارگاه میباید وفادار و حق شناس می ماند، تا حق نعمت و سپاس را به جای آورده باشد، ولی حقیقت مطلب این است که در آن عهد و زمان که نازی آباد جمعیت فعلی را نداشت؛ ولی کشتارگاهش روز به روز وسعت و گسترش پیدا میکرد، ساکنان کشتارگاه زوائد لاشه ها را موقعی که بدور میریختند سگان ولگرد آنها را نمیدیدند و یا اگر میدیدند به خوبی تشخیص نمی دادند تا صاحبان و مخدومانشان را که از رهگذر توجه و عنایتشان سد جوع می کردند مورد حراست و پاسداری قرار دهند و سر در قدمشان نهند و به علامت حق شناسی و حق گزاری دم بجنبانند. سگ نازی آباد همین قدر میدانست که خارج از محدوده کشتارگاه مأمن و پایگاه اوست و هر کس داخل کشتارگاه شود و یا از آن خارج گردد، چه فروشنده و چه قصاب و خریدار همه و همه بیگانه و ناشناخته هستند و به حکم وظیفه و غریزه سگ که حراست و پاسداری است باید مورد حمله و تعرض قرار گیرند. به همین جهت سحرگاهان که کارکنان کشتارگاه از خانه به محل کار میرفتند، سگان نازی آباد آنها را دشمن و بیگانه تلقی کرده، پارس می کردند و مانع از ورود آنها به کشتارگاه می شدند.
بیچاره سگ نازی آباد آنها را نمی شناخت تا دم بجنباند و سر در قدمشان نهد و گرنه سگ خواه در نازی آباد باشد و خواه در حسن آباد یا حسین آباد،ذاتاً حق شناس و وفادار است و چنانچه مورد نوازش و محبت قرار گیرد و صاحب و مخدومش را به خوبی بشناسد قویاً از او حراست و پاسداری می کند.
این نکته هم ناگفته نماند که ضرب المثل "سگ نازی آباد" مربوط به چهل پنجاه سال پیش است که نازی آبادی هنوز صورت شهر و آبادی به خود نگرفته، سلاخ خانه یا به اصطلاح امروزی کشتارگاهش مورد توجه و اعتنا بوده است که صدها سگ در اطراف و جوانب سلاخ خانه با زوائد و پس مانده لاشه های گاو و گوسفند تغذیه می کردند، بدون آنکه ساکنان محدوده کشتارگاه را از نزدیک ببینند و آشنا را از بیگانه و دوست را از دشمن تشخیص دهند. نه غریبه میشناختند نه آشنا؛ به روی همه پارس می کردند و نیش دندان نشان میدادند تا به حدی که عمل غریزی آنها البته به غلط و اشتباه به حق ناشناسی و بیوفایی و ناسپاسی تلقی گردید و صورت ضرب المثل یافت.
خوشبختانه امروز نازی آباد به شکل و صورت سابق نیست و آن سگها هم دیگر وجود خارجی ندارند تا به ناحق مورد طعن و لعن آدمیان قرار گیرند! باید در مقام اصلاح خویش برآییم و بازار عواطف و احساسات عالیه را که متأسفانه کاسد شده است و رواج و رونق تازه بخشیم تا این گونه عبارات ناروا مورد استشهاد و تمثیل ما واقع نشود، چه شاعر فرمود:
سگ صلح کند به استخوانی ناکس نکند وفا به جانی