در حال بارگذاری ...
    
  • مصاحبه با آقای«سهراب راهوار» فارغ التحصیل دکترا از دانشگاه صنعتی شریف

    1- به نظر من خیلی خوب است که آدم چیزهای مختلف را تجربه کند 2- کسی که روحیه شاگرد اول بودن را در خودش می کشد این فرد در بلند مدت موفق می شود در حال حاضر تقریباً همه کسانی که در آزمون ورودی دانشگاهها شرکت می‌کنند پذیرش می شوند.

    لطفاً خودتان را معرفی کنید.

    سهراب راهوار متولد سال 1352 تبریز هستم.

     

    مختصری از چگونگی تحصیل خود در دوره های مختلف و مراکز آموزشی که در یادگیری های شما مؤثر بودند، جهش ها در پایه های تحصیلی و همچنین دانشگاه های محل تحصیل توضیح بفرمایید؟

    من دبستان، راهنمایی، دبیرستان و دوره لیسانسم را در تبریز و فوق لیسانس و دکترایم را در دانشگاه شریف خواندم. یعنی سال 71 وارد دانشگاه تبریز و سال 75 فارغ التحصیل شدم، مقطع کارشناسی ارشد را هم سال 75 شروع و سال 76 تمام کردم. بعد در همان سال 76 تا 80 وارد رشته دکترا شدم. از سال 80 به بعد هم در استخدام دانشگاه صنعتی شریف هستم.

     

    آیا مرکز آموزشی خاصی درس خوانده اید؟

    خیر، در یک مدرسه معمولی و شاید حتی متوسط رو به پایین درس خواندم مدارس دوران دبستان و راهنمایی ام نه تنها جزء مدارس شاخص شهر نبود بلکه خیلی هم ضعیف بود. اما با توجه به علاقه ای که به علم داشتم آن را دنبال می کردم یعنی در کنار درس خواندن، مطالعات و فعالیت های خارج از مدرسه هم داشتم؛ با تلسکوپی که داشتم رصد می کردم، نقشه ستاره ها را درست می کردم و دستگاه های مختلفی می ساختم.

     

    آشنایی شما با نجوم باعث شد شما به فیزیک علاقه مند شوید؟ بله در واقع شما از نجومی های خیلی قدیمی هستید؟

     بله، اولین سخنرانی که به طور رسمی درباره نجوم داشتم اول دبستان و در مورد خورشید گرفتگی، ماه گرفتگی و پیدایش فصل ها بود.

     

     چه چیزی باعث شد که شما به نجوم علاقه مند شوید؟

    دوست داشتن و علاقه مندی به علوم. از همان دوره دبستان در مورد پدیده های طبیعی مثل رعد و برق، ستاره ها و چیزهای مختلف حتی حیوانات از مادرم سؤال می کردم. در همان موقع بود که متوجه شدم نجوم از همه جذاب­تر است. البته در دوره دبیرستان هم در زمینه پزشکی مثلاً طب های سنتی و غیره مطالعه زیادی داشتم.

     

     بطور کلی سراغ هر چیزی که برایم جالب بود، می رفتم. به نظر من خیلی خوب است که آدم چیزهای مختلف را تجربه کند تا ببیند که در چه زمینه ای علاقه مند است و استعداد دارد که در آن کار کند.

     

    در مورد پروژه­های تحقیقاتی تان بگویید. زمینه کاری شما چه بوده و اکنون چیست و در ادامه چه برنامه هایی دارید؟

    موضوع دکترایم همگرایی گرانشی بود که با یک گروه فرانسوی کار کردم و مدتی هم به رصدخانه شیلی رفته و رصد کردم، کار آنالیز داده ها همراه با استاد راهنمای مشترک بود.

    این روالی است که در این دانشکده وجود دارد. یعنی برای دانشجوی دکترا پروژه های مشترک تعریف می­ کنیم. من در چارچوب این پروژه مشترک تقریباً از سال 78 تا 80 به دانشگاه پاریس 11 می رفتم و در آنجا اولین کارم همگرایی گرانشی بود که با این تیم شروع کردم و اکنون هم با همان تیم ادامه می دهم.

    یعنی نزدیک به 10 سال است که رابطه مان قطع نشده. این پروژه بیشتر برای پیدا کردن سهم ماده تاریک در کهکشان است ولی در حال حاضر روشی وجود دارد که جنبه ها و کاربردهای اختر فیزیکی دارد و یکی از کاربردهایش کشف سیارات فراخورشیدی است که نزدیک یک سال است که من مقداری هم در این زمینه فعالیت می کنم.

     

    ولی قسمت عمده کار من مسئله ماده تاریک و انرژی تاریک است که در حقیقت مقدار زیادی از جرم عالم را تشکیل می دهد که دیده نمی شود و مرئی نیست که این مواد چیستند و آیا اصلاً وجود دارند؟ و اگر وجود دارند از چه جنسی هستند؟ نگاهی ما به این مسئله این گونه است که گرانش را عوض می کنیم، یعنی در واقع سعی می کنیم قوانین گرانش را عوض کنیم، طوری که این ماده تاریک و انرژی تاریک را بتوانیم توضیح دهیم.

     

     یعنی به نوعی معادلات تغییر شکل می یابند؟

     سعی می کنیم قوانین نسبیت عام را عوض کنیم یعنی تصحیحشان کنیم چون در مورد این مسئله دو دسته مردم وجود دارند، عده ای می گویند ماده تاریک و انرژی تاریک وجود دارد و مواد سیالی هستند که باید ببینیم از چه جنسی تشکیل شده اند.

     مثلاً یکسری ذرات غیر برخوردی (غیر برهم کنشی) هستند که در ذرات بنیادی انتظار دارند که وجود داشته باشد و عده دیگری که من هم بیشتر در این دسته کار می کنم روی این تأکید می کنند که چیزی که به صورت ماده تاریک دیده می شود جز گرانش در مقیاس های خیلی بزرگ مثل کهکشان و خوشه­های کهکشانی چیزی نیست و رفتار این گرانش در کل کیهان، با گرانشی که در حیطه منظومه شمسی می شناسیم متفاوت است.

     مانند همان زمانی که صحبت از فیزیک نیمه کلاسیک شد و بعد به دوره کوانتوم رسید در واقع شبیه به همان باید باشد.

     حیطه این قوانین بزرگ تر است و قوانین نسبیت عامی که ما می شناسیم داخل این محدوده است. مانند گرانش در نسبیت عام که محدوده بزرگ تری نسبت به گرانش نیوتنی دارد. حال احتمال دارد بتوان گرانش دیگری پیدا کرد که نسبیت عام در داخل آن باشد، البته این یک حالت خاص است.

     

     در حال حاضر از بین نظریه های مختلف از جمله ریسمان کدامشان موفق تر بوده اند؟

    نظریه ریسمان، نظریه ای در انرژی های بالاست و من در این زمینه متخصص نیستم، چرا که این نظریه دنبال مسائل دیگری می گردد و می خواهد گرانش را با بقیه میدان ها متحد کند. در واقع مربوط به آغاز کیهان است یعنی درست بعد از زمان انفجار اولیه. ولی زمینه کاری من انرژی پایین است بنابراین ارتباط چندانی با نظریه ریسمان ندارد.

     

    شما تا چه حد با المپیاد آشنایی دارید؟ خودتان در این دوره ها شرکت کرده اید؟

    هیچ وقت المپیادی نبودم و با آن آشنایی هم ندارم. خیر

     

    به نظر شما آیا یک دانش آموز موفق تعریف خاصی دارد؟

    در حقیقت دو تعریف می توان برایش پیدا کرد. یکی این که دانش آموز بتواند از چارچوب های رسمی سیستم آموزشی ما عبور کند، مثلاً نمره 10 بگیرد و قبول شود یا اگر دوست دارد به دانشگاه برود در کنکور قبول شود.

     

    ولی اینها کافی نیست، من اعتقاد دارم آدمی که از نظر هوشی در سطح بسیار پایینی قرار دارد هم می تواند درجات علمی را طی کند و حتی دکترا بگیرد، ولی آیا این آدم می تواند فرد مؤثری باشد یا نه؟ این جای سؤال دارد. البته مؤثر بودن بیشتر به این بستگی دارد که نگاهش به علم چگونه است؟ آیا منظور از درس خواندن این است که این پله ها را یکی یکی طی کند یا با این پروسه زندگی هم می کند یعنی شروع و تلاش می کند که این ها را بفهمد. این دو مقوله متفاوت است.

     

    پس در واقع یک قالب خاص نمی توان چید مگر پروسه ای که هر شخص در زندگی اش طی می کند؟

    بله، من فکر میکنم که هر دوتایش را باید داشته باشد یعنی هم بتواند آن پله ها را طی کند و هم این که دید عمیق تری داشته باشد و دائماً در مورد هر پدیده ای که می بیند از خودش سؤال کند و بعد یکی از مهم ترین چیزها این است که یاد بگیرد چگونه فکر کند. چون فکر کردن خودش آموزش می خواهد.

     به نظر من یکی از چیزهایی که در نظام آموزشی ما یاد نمی دهند این است که چطور فکر کنید؟ من خیلی از افراد بزرگسال را می شناسم که بلد نیستند چطور فکر کنند یعنی وقتی یک مسئله جلویشان است نمی دانند چگونه با آن روبرو شوند و مثل یک کامپیوتر که اتصالی می کند، می شوند.

     ولی یادگیری فکر کردن باعث می شود که فرد هم کارهای علمی و هم کارهای اجتماعی اش را انجام بدهد. این که آدم فقط روی یک هدف متمرکز شود بعد یکسری داده های اولیه را در نظر بگیرد و سعی کند هدف را حل کند و روی آن هدف متمرکز بشود، آموزش داده نمی شود. خوب است که در آموزش و پرورش به این مسئله پرداخته شود و اینکه اگر هم به آن پرداخته نمی شود دانش آموزان سعی کنند که آن را یاد بگیرند. با آرامش و پشتکار روی نکته ای که نمی فهمند مدام فکر کنند تا آن مسئله شود.

    این گونه تمرین می شود تا بعد از مدتی در مدت زمان های کوتاه بتوانند مسائل شان و مطالبی که در کتاب هایشان هست و نیست را حل کنند.

     

    با توجه به این که می دانیم نظام آموزشی ما نظام چندان پویایی نیست و عملاً نیروهایی که تربیت می کند کسانی نیستند که ذهن فعال و پویایی داشته باشند، به نظر شما چگونه ما در همین نظام آموزشی با همه کاستی هایش آموزش ببینیم که خودمان و ذهنمان را فعال نگه داریم؟

    من فکر می کنم که در حال حاضر اطلاعات به اندازه کافی وجود دارد و ما هم ابزار به دست آوردن اطلاعات را داریم.

    اکنون اطلاعات و ابزار به دست آوردن اطلاعات در این دوره نسبت به دوران دانش آموزی ما در سالهای 68 - 67 یا حتی 64 خیلی بیشتر است. در آن زمان ما هیچ امکاناتی نداشتیم طوری که وقتی من برای خرید یک کتاب به کتاب­فروشی می رفتم مثل اینکه دنیا را به من می دادند، تمام ورقهای آن کتاب را با دقت می خواندم.

     ولی اکنون دانش آموزان می توانند در اینترنت بگردند آخرین کارهای علمی را پیدا کنند و یا از برنامه های آموزشی ای که از شبکه 4 تلویزیون پخش می شود و خوشبختانه خیلی خوب هستند هم استفاده کنند فقط باید وقت بگذارند و تفکر کنند

    اکنون نظام آموزشی ما طوری است که همین وقت فکر کردن را هم به بچه ها نمی دهد، مثلاً بچه های دبیرستان از طرفی با چالش های خودشان روبرو هستند و مرحله سختی را پشت سر می گذارند، از طرف دیگر فشار درس ها زیاد و سنگین است چیزهایی را که یاد می گیرند باید عمیقاً درک کنند در غیر این صورت در دانشگاه برایشان مشکل ایجاد می شود در نهایت این که هر چه بچه ها جلوتر می روند فرصت اضافه برای فکرکردن آن ها نمی ماند؟ 

     

    یکی از مهم ترین اشکالاتی که در نظام آموزشی ما هم در دبیرستان و هم در دانشگاه وجود دارد این است که چیزی به نام مهارت های زندگی که فکر کردن هم یکی از آن هاست در آن وجود ندارد. در دانشگاه واقعاً می بینیم دانش آموزانی که از دبیرستان می آیند هیچ وقت فرصت نداشتند متوجه شوند که چگونه باید در اجتماع برخورد و زندگی کنند در نتیجه آنان مشکلات زیادی پیدا می کنند که این تقصیر نظام آموزشی ماست که این مهارت­ها را به بچه ها یاد نداده و نمی دهد.

     

    آیا شما در دوران تحصیل قبل و بعد از دانشگاه الگویی داشتید؟

    هیچ وقت یک شخص مشخص الگوی من نبوده ولی من از هر شخصی که با او کار می کردم چیزهای جدیدی یاد می گرفتم.

     

    در واقع به تعداد افرادی که فرد با آن ها کار می کند می تواند از آن ها تجربه کسب کند چون هر شخصی یا محققی در یک قسمت خیلی خوب است و در ضمن یادگیری بطور عملی نیز بهتر است.

     

     بطور مثال ریچارد فاینمن خوب بود ولی در کارهای عملی چطور بود را، نمی دانیم. اما آنچه که ما می­ توانیم به عینه ببینیم و بهره بگیریم عملکردهای اطرافیان ما هستند؛ مثلاً در زمینه پشتکار در کار آقای دکتر صمیمی، در خوشبینی و دید وسیع نسبت به آینده آقای دکتر منصوری، در مرتب و عمیق آموزش دادن مطالب استاد من آقای دکتر فریدون رابع و در دقیق بودن در کار هم آقای دکتر مارک مونیه برای من الگوی خیلی خوبی بوده و هستند.

    در کل می توان گفت که از آدم­های مختلف می توان چیزهای مختلف یاد گرفت.

    نکته جالبی است چون معمولاً ما تک بُعدی فکر می کنیم و بُتی در علم برای خودمان درست می کنیم. من تقریباً سعی کردم با همه کار کنم اگر مقالات مرا نگاه کنید با افراد بسیاری مقاله مشترک دارم؛ آخرین مقاله ام را که تقریباً یک سال به طول انجامید با دکتر ثبوتی کار کردم.

     

    در این یک سالی که ما مرتب با هم جلسه داشتیم و بحث و محاسبه می کردیم متوجه شدم که ایشان دقت خاصی در کارشان دارند که من در هیچ کس تا به حال چنین دقتی را ندیده ام و این برایم خیلی جالب و آموزنده بود. در حال حاضر هم با هر کسی که بتوانم از او چیزی یاد بگیرم، کار می­ کنم.

     

    محیط آموزشی برای شما تا چه حد مؤثر بوده است؟    

    محیط آموزشی خیلی مؤثر است. بطور مثال وقتی که من در سال 71 وارد دانشگاه تبریز شدم احساس کردم در کلاس ما هیچ انگیزه ای برای بدست آوردن علم و دانش در بین دانشجویان وجود ندارد ولی در سال چهارم این اوضاع خیلی متفاوت شد طوری که در حال حاضر اکثر دوستانم چه در داخل و چه در خارج از ایران همگی افراد خیلی موفق و عضو هیئت علمی دانشگاههای مختلف شدند.

     می توان گفت دلیل موفقیتمان این بود که ما با هم یک محیط خوب، درست کردیم. به گونه ای که از محیطی که حتی کسی فکر نمی کرد، همه وارد کار علمی آن هم از یک دانشگاه نه چندان قوی شدیم، ما (7-6 نفری که با هم دوست بودیم) با سعی و تلاش خودمان محیط خوبی ایجاد کردیم. پس وجود یک محیط آموزشی خوب برای پیشرفت لازم و ضروری است و اگر محیطی خوب نباشد حتماً باید آن را ایجاد کرد.

    به نظر من در حال حاضر محیط دانشگاه ما، بسیار مناسب و مساعد است اما متأسفانه دانشجویان خیلی احساس دلسردی و افسردگی دارند، انسان همیشه باید امیدوار باشد تا بتواند محیط خوبی را برای خودش بوجود آورد. ما تحت عنوان هیچ اسمی نبودیم ولی هر هفته به کوه رفته و بحث های دقیق نه بحث کلی می کردیم؛ یعنی مثلاً اگر این هفته مکانیک کوانتوم می خواندیم، درباره مکانیک کوانتوم روی جنبه محاسباتی یا فلسفی اش در کوه بحث می کردیم.

     اینها به ما خیلی کمک کرد تا بحث کردن را از هم یاد بگیریم. برای من دوره چهار ساله لیسانس بهترین دوران از نظر یادگیری بود.

    وقتی دانشگاهم را برای فوق لیسانس و دکترا عوض کرده و به دانشگاه شریف آمدم آنچه آموختم در مقایسه با چهار سالی که آنجا چیز یاد گرفته بودم تقریباً صفر است، شاید کسی باور نکند که من هر چه یاد گرفتم در آن چهار سال بوده است.

     

     در واقع یک پایه محکم؟

     پایه محکم چیزی است که هر فردی باید خودش درست کند یعنی باید سعی کند که از همین بحث کردن ها محیط خوبی را برای خودش درست کند. به جرأت می توانم بگویم که تقریباً از کل دوره ای که از فوق لیسانس تا دکترا گذراندم و مطالب جدید یاد گرفتم در مقایسه با چهار سال لیسانسم می توانم صرف نظر کنم.

    چون در این محیط آموزشی جدید دیگر دوستانم نبودند که با هم تبادل اطلاعات و بحث داشته باشیم. بحث کردن در آموزش و فهمیدن مطالب خیلی کمک می کند.    

     

    در این دانشکده اساتید تا چه حد با دانشجویان همراهی می کنند، آیا وقت می گذارند که دانشجویان بیایند و با آنها در حوزه های مختلف بحث کنند؟

    دانشگاه مانند مدرسه نیست، تعریف دانشگاه این نیست که اساتید باید تمام مطالب را با جزئیات توضیح دهند. اساتید در دانشگاه درس می دهند و دانشجویان هم باید روی مفاهیم فکر کنند،با هم حرف بزنند و دنبالش بگردند.

     

    خانواده تا چه حد در یادگیری و موفقیت های شما مؤثر بوده اند؟

    حمایت خانواده خیلی مؤثر است. بطور مثال زمانی که من بجای رشته ی مهندسی، رشته فیزیک را انتخاب کرده و رفتم خانواده نه تنها هیچ اعتراضی نکردند بلکه با گفتن هر چه خودت علاقه داری، کمک و حمایت روحی اشان را از من دریغ نکردند و این برای من بسیار مهم بود.

     البته شما اشاره جالبی هم کردید که مادرتان شما را برای پرسش و پاسخ هایی که داشتید همراهی می کرده و این عامل خیلی مهمی است و جالب است اکثر کسانی که در فیزیک موفق بودند این شانس را داشتند که خانواده شان هم در چنین فضایی قرار بگیرند.

     این عامل فوق العاده مؤثری است و شاید در جای خود نامحسوس هم باشد و اینکه آن فکر را علمی کند بخصوص در سنین خیلی پایین، خیلی مهم است.

    در حال حاضر من یک دختر و یک پسر دارم. پسرم خیلی کنجکاو است و با بچگی من اصلاً قابل مقایسه نیست و سؤالات پیشرفته تری می پرسد. نباید بچه را در این سنین دست انداخت این در تربیت بچه خیلی مهم است؛ بطور مثال اگر شوخی ای شود که نتیجه اش تهی است، یعنی مثلاً به آنها بگوئیم پدیده هایی اتفاق می افتد اما در واقع اتفاق نمی افتد یا چیزی می آید که وجود ندارد این ها در ذهن بچه ها توهم ایجاد می کنند که آن هم موجب می شود که آنها تا آخر عمر با این توهمات زندگی کنند.

     

     به نظر من شوخی باید در چارچوب درستی تعریف شود یعنی در شرایط مشخص می توان با بچه شوخی کرد ولی اگر واقعیت را در قالب شوخی بیاورید بچه ها واقعیت را با شوخی و چیزهایی که اصلاً وجود ندارند و توهم هستند مخلوط کرده و اشتباه می گیرند باقی ماندن همیشگی این مسئله در ذهن بچه ها خیلی مهم است چون آنگاه در آینده این موضوع، معضلی در جامعه گشته و تبدیل به یک بیماری عمومی می گردد که همه جا نمود پیدا می کند یعنی زمانی که این افراد با سمت های مختلف مثل مدیر، وزیر و ... وارد جامعه می شوند، به همه چیز به جنبه ی شوخی می نگرند در نتیجه با واقعیت زندگی نمی  کنند.

     

    در آمریکا یکی از موفق ترین تست هایی که در آموزش انجام شد این است که گروههای دانش آموزی و یا دانشجویی به صورت فعال یا (active learning) در کنار هم می نشستند و بحث می کردند و یک معلم هدایت کننده بحث بود، نظرتان درباره چنین شیوه آموزشی چیست؟ و آیا چنین شیوه ای را ما در آموزش عالی داریم؟

    این مسئله می تواند به صورت غیررسمی باشد یعنی به صورت دوستانه، چند نفر که در علم علائق مشترک دارند بحث کنند. این از قدیم بوده، شما اگر حتی در تولد شاخه های مختلف علوم نگاه کنید چند نفر بودند که مدت های طولانی با هم صحبت و بحث کردند تا از بین آن بحث ها آن علم متولد شد.

     درست مثل زمانی که بوهر و انیشتین کنار هم بودند

    در کتاب «جزء و کل» هایزنبرگ می توانید نمونه اش را ببینید.

     

    نظرتان درباره کنکور چیست؟ واقعاً به عنوان یک شیوه غربال کردن تا چه حد می تواند درست باشد؟

     کنکور چیزی است که از قدیم بوده، ولی اگر بخواهیم روش جدیدی بیاوریم کسی باید روش عملی جدیدی را پیشنهاد کند. به نظر من این یک اصل است که نباید هر چیز بدی را تعویض کرد تا زمانی که بهتر از آن ارائه نشده است. در مورد کنکور هم من روش بهتری نمی دانم ولی این روش خوبی نیست.

     در واقع به قول خود بچه هایی که در بخش مشاوره می آیند در یک مدت کوتاه خواندن و حفظ کردن یکسری از دروس برای کنکور و دور شدن از علائق است.

     در حال حاضر تقریباً همه کسانی که در آزمون ورودی دانشگاهها شرکت می کنند پذیرش می شوند.

     

    شما در زمینه فیزیک امتیاز خاصی داشتید؟ یعنی جزو افراد ممتاز به حساب می آمدید یا این که شما هم یک پروسه معمولی را طی کردید تا به این جا رسیدید؟

    کاملاً معمولی بود. در دبیرستان آدم شاخصی نبودم. هیچ وقت هم شاگرد اول نبودم، جزء دانش آموزان خوب بودم اما علاقه ای نداشتم که شاگرد اول باشم.

     

    واقعاً مهم است؟

    نه، تجربه نشان داده که کسی که روحیه شاگرد اول بودن را در خودش می کشد این فرد در بلند مدت موفق می شود چون اگر ممتاز هم نشود پشتکار خود را از دست نداده و به کار خود ادامه می دهد و این بسیار خوب است و اصولاً بازدهی بلند مدت مهم است نه کوتاه مدت. بطور مثال ترم پیش من به حدود 200 نفر از دانشجویان برق که تازه از دبیرستان آمده بودند و همه آنها نفرات اول، پنجم، دهم و ... بودند فیزیک درس می دادم در نهایت این دانشجویان ممتاز هم باید گروهبندی می شدند.

     و از بین آنها بالاخره یک نفر شاگرد آخر می شد در حالی که همیشه آن شخص اول بوده و حالا این شخص اگر همچنان روحیه شاگرد اولی را داشته باشد یعنی روحیه پذیرش شاگرد آخری را نداشته باشند از نظر روحی خرد می شود و بعضی از آنها حتی ممکن است که کارشان به جاهای خیلی بدی بکشد.

     

    شما در چه حوزه غیر تخصصی کار کرده اید؟ غیر از فیزیک دوست دارید به چه چیزهایی بپردازید و تا حالا پرداختید؟

    من به موسیقی علاقه دارم و ویولون می زنم. البته هر آدمی با تشکیل خانواده و مسائل آن بتدریج فرصت هایش خیلی محدودتر می شود پس بنابراین باید علائقش را خیلی محدود (باریک) کند.

     

    من در دوره کارشناسی که مجرد بودم زیاد کوه می رفتم بطوری که در سال دو بار به کوههای مرتفع می رفتم و نزدیک 9 سال هم در شنا عضو تیم منتخب استان بودم البته عضو تیم دانشگاه هم بودم ولی در حال حاضر دیگر نیستم، چون وقتم را باید روی کارهای خاصی متمرکز کنم.

     

    برای دانش آموزان تا چه حد این امر می تواند صادق و مؤثر باشد؟ مثلاً چون دانش آموز می خواهد مهندسی برق بخواند حتماً باید فقط درس بخواند یا از مسائل مختلف دیگر هم استفاده کند؟

    به نظر من خیر، باید واقعاً روی کاری که می خواهد انجام بدهد متمرکز شود ولی آدم همیشه وقت اضافه دارد و باید با انجام کارهای دیگر بتواند از وقت اضافه استفاده کند، بعضی مواقع اوقات فراغت به کار آدم غلبه می کند که این خیلی بد است چون من در این دانشکده معاون دانشجویی هم هستم می بینم زمانی که دانشجوها می خواهند اوقات فراغت شان را پر کنند آنقدر بزرگش می کنند که دیگر خود کارشان و وقتشان پر و گرفته می شود.

     

    یعنی تمام وقتشان اوقات فراغت می شود؟

     بله، و اینطوری اصلاً خوب نیست، همیشه و هر بیست و چهار ساعت، یک ساعت آدم وقت اضافه دارد و می تواند کارهای اضافه دیگر هم انجام دهد؛ مثلاً ورزش کند یا کار هنری انجام دهد.

     

    آیا با نیازهای آموزشی بچه های دبستانی، راهنمایی و دبیرستانی آشنایی دارید؟ و به نظر شما اکنون وضعیت ما چگونه است؟  

    به نظر من آنها به یک سری از نیازهای آموزشی کلاسیک که همان دروسشان است و همه جای دنیا آن را می  خوانند، لازم دارند. البته آنها به یک سری نیازهایی هم مانند مهارت های زندگی یا آموزش روان شناسی در سطحی بسیار ساده تا جایی که از آنها حتی امتحانی گرفته نشود بلکه فقط در مورد آن صحبت و بحث کنند و جلسه داشته باشند نیز نیاز دارند که متأسفانه سیستم آموزشی ما نه تنها به آن نپرداخته بلکه اصلاً این مسائل در آن وجود ندارد.

     

     و با توجه به تحولات مختلفی که در روح و جسم یک نوجوان و جوان اتفاق می افتد نباید آنها، در جامعه رها باشند چون ممکن است به هر سمتی کشیده شوند در نتیجه باید به این افراد به صورت کنترل شده آموزش داد تا بتوانند تحولات درونیشان را خود کنترل کنند و جلو روند. چون ممکن است که بعضی از آن ها کنترل از دستشان خارج شود و مسیر زندگی شان کاملاً متحول گردد.

     این موضوع به اندازه همان ریاضی که می خوانند، مهم است.

     

     به نظر شما نوجوانی که در سنین دبیرستان و در اوج تغییرات روحی و روانی است چطور می تواند این مهارت ها که لازمه یک زندگی است و در سیستم آموزشی مان وجود ندارد و حتی ممکن است بسیاری از خانواده ها هم نحوه آموزش آن را ندانند، را به دست آورد. آیا شما پیشنهاد خاصی دارید؟

    من شخصاً نمی دانم، چون متخصص این کار نیستم. ولی پیشنهاد می کنم که به صورت سیستماتیک توسط سیستم آموزشی یعنی از طرف آموزش و پرورش و همچنین وزارت علوم در دانشگاه ها به آن توجه شود. این موضوع می تواند زندگی آن ها را بسیار تحت تأثیر قرار دهد.

     شما حتماً بچه هایی را که درسشان عالی بوده اما به یکباره افت کرده اند را دیده اید و دلیل آن هم، این است که قطعاً برایشان اتفاقاتی افتاده است که باید مورد بررسی قرار گیرد.

     




    مطالب مرتبط

    پذیرش غیرحضوری از پذیرفته‌شدگان تجدید نظر گزینش و اصلاح مصاحبه مرحله سوم اسفند 1401

    پذیرش غیرحضوری از پذیرفته‌شدگان تجدید نظر گزینش و اصلاح مصاحبه مرحله سوم اسفند 1401

    تهران (پانا) - معاونت آموزشی و تحصیلات تکمیلی (اداره کل خدمات آموزشی) دانشگاه فرهنگیان در خصوص پذیرش غیرحضوری از پذیرفته‌شدگان تجدید نظر گزینش و اصلاح مصاحبه مرحله سوم اسفند 1401 اطلاعیه‌ای صادر کرد.

    |

    نظرات کاربران